۸ خرداد ۱۴۰۴

می‌آید و تدبیری نیست

بوشهر ۲۴: رضا معتمد در پیغام نوشت: سید اسدالله انسان درویش مسلک خرسندی بود؛ خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی. و این خرسندی همیشه با او بود و این را می‌شد در تبسم‌های همیشگی‌اش دید؛

همکار عزیز ما «سید اسدالله حسینی» هم رفت. خدایش رحمت کند. هم خوش‌رو بود و هم خوش‌سخن و هم خوش‌صدا.  قرآن را با همان صدای خوش به زیبایی و استادی تلاوت می‌کرد.  آگاه به قواعد ترکیب و توازن و طنین و لحن و تجوید؛  مثل همه ی قرآن‌خوانان روستای «چارَک».

اوایل سال هشتاد در اداره ی کل آموزش و پرورش استان بوشهر با هم آشنا شدیم. در دانشگاه مشهد زبان فرانسه خوانده بود و بعد از فراغت از تحصیل در سمت کارشناس امور قرآنی به اداره ی کل آمده بود. چقدر از سادگی زبان فرانسه می‌گفت و چقدر کوشید مرا مجاب کند که زبان فرانسه بیاموزم. خواهرزاده ی آقای سیدنورالدین ابطحی مدیر کل ارشاد اسلامی در دولت اول خاتمی بود و بستگی‌اش با آقای ابطحی که از دوستان عزیز من است،  پیوند ما را بیشتر می‌کرد. همیشه از دایی‌اش به نیکی یاد می‌کرد و او را استاد خودش می‌دانست هرچند که گاه در مواضع سیاسی اندکی با او زاویه نشان می‌داد.

سید اسدالله انسان درویش مسلک خرسندی بود؛ خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی. و این خرسندی همیشه با او بود و این را می‌شد در تبسم‌های همیشگی‌اش دید؛ آن هم با وجود دردهایی که در زندگی داشت و دوستانش هم از آن آگاه بودند به‌ویژه درد نفس‌گیر آسم مزمن که جراحت شیمیایی دوران جبهه و جنگ هم سر بارش شده بود و او را آزار می‌داد و چه بسا که همین بیماری در پایان زودهنگام زندگی او دخیل بوده باشد.

برای ما آدمیان، مؤمن و غیر مؤمن هیچ‌گاه «از عمر دل سیری نیست» اما چه می‌توان کرد؟ «مرگ می‌آید و تدبیری نیست».  به قول مولوی آدمی چون کشتی است و بادبان/ تا کی آرد باد را آن بادران.

آرزو می‌کنم برای مؤمنی چون سید اسدالله که دل در گرو باورهای قدسی آسمانی داشت و زندگی‌اش را پای باورهای مذهبی‌اش گذاشته بود،  مرگ، شاهرایی به شهر گشایش‌های ابدی باشد. همان‌جایی که نورِ نورِ نور است.

Visited 2 times, 1 visit(s) today