بوشهر ۲۴: امروز هیچکس در این نکته شک ندارد کشور نیاز به تحول دارد. باید از وضع موجود خلاص شد. اما «نفی» این وضعیت موجود و تحول نسبت به آن، نیاز دارد به یک «اثبات». به چه وضعیتی میخواهیم برسیم؟ یک عده نباشند، یک فکرهایی نباشد، یک ساختارهایی نباشد، یک قوانینی نباشد، خوب. به جای آنچه باشد؟

چهکسی مشخص کند که چه وضعیتی شکل بگیرد؟ خود مردم یا کسی غیراز مردم؟
حتما میگوییم خود مردم. خود مردم یعنی چهکسی؟ یعنی همه؟
خوب چطور نظر همه را بهدست آوریم؟
هر تحولی نیاز به حضور مردم دارد. حضور مردم دو گونه است. یکی حضور نفیکننده و یکی حضور اثبات کننده.
حضور اثباتکننده نیاز به اعمال رأی و نظر دارد بهگونهای که به یک نظر واحد برسیم.
شما راهی به جز حضور در انتخابات برای چنین اتفاقی سراغ دارید؟
مشارکت، راه ایجاد قدرت














مشارکت، راه ایجاد امنیت








مشارکت، راه مقابله با فروپاشی اجتماعی


چرا در انتخابات مشارکت کنم؟ که چه بشود؟
برای پاسخ به این پرسش خوب است آثار افزایش مشارکت در انتخابات را ببینیم
مشارکت، راه اعتراض به وضع موجود
فرض کنید به ساختار و قوانین و روالها و مسئولان موجود در یک کشور اعتراض داریم. چه راههایی پیش روی ماست؟ یک راه مبارزه مسلحانه و شورش و جنگ و خونریزی است. خب این راه هم سخت است. هم به فرض پیروزی مثل کودتا و امثالهم ماندگار نیست. هم اگر با یک جامعه بیدار مواجه باشیم که اساسا هیچگاه به نتیجه نخواهد رسید و محکوم به شکست خواهیم بود. چون جامعه بیدار اجازه نمیدهد یک عده خاص برایش تصمیم بگیرند.
راه دیگر انقلاب است. یعنی همه مردم با هم تصمیمشان عوض شود. خب اینها چه خواهند کرد؟ اینها نیاز به یک رهبر و یک قاعده و قانون اخلاقی و یا شرعی اولیه برای عمل دارند و سپس باید براساس تصمیمات آن رهبر و آن قواعدی که همگی قبول دارند تصمیم بگیرند و الا به هرج و مرج میرسند. چهکسی رهبر خواهد بود؟ چه قانون و قاعدهای مبنای عمل خواهد شد؟ چگونه انتخاب خواهد شد؟ اینها پرسشهایی است که مردم در یک انقلاب باید به آن پاسخ دهند. طبیعتا انقلاب مسیر دشواری است. چالشهای زیادی دارد. مثل مسیری که مردم ایران در انقلاب اسلامی طی کردند تا اینجا. انقلاب هم ممکن است به دیکتاتوری برسد و ممکن هم هست که نرسد بستگی دارد چه اندازه مردم بیدار باشند و پای کار. اما به فرض که انقلاب محقق شد و عملا باید جامعه تن به یک قانون بدهد و نسبت روشنی با رهبر خود و اراده خود و عقاید و آرمانهای خود در این قانون برقرار کند. مثلا اگر عموم جامعه اهل دین و عقیدههای دینیاند، باید نسبتی با دین و اراده خود در یک قانون برقرار کنند. از این پس اگر بخواهند راه تغییر را طی کنند باید براساس آن قانون طی کنند؛ یعنی حضور و مشارکت و انتخابات.
راه سوم دست به دامن بیگانهشدن است. یعنی از کسی خارج از مرزهای هویتیمان بخواهیم برای ما تصمیم بگیرد. این هم که از ابتدا نتیجهاش روشن است. عملا کشور را بهدست دیگری سپردن است. راه سوم و راه اول به سرعت به استبداد و زورگویی و دیکتاتوری میرسد.
راه چهارم چیست؟ راه چهارم زمانی است که قانونی داشته باشیم که اراده و تصمیم مردم را به رسمیت شناخته باشد و راه تغییرش را هم در خودش قرار داده باشد. در اینجا مثل همان وضعیت بعد از انقلاب، راهحل اراده و تصمیمگیری ذیل قانون است؛ یعنی حضور و مشارکت و انتخابات.
با این حساب به جز این هیچ راهی نیست.
سؤال این است اگر رأی ندهیم و با رأیندادن اعتراض کنیم، آیا عدمحضور میتواند یک راه برای اعتراض باشد؟
پاسخ این است که بله میتواند.
اما این اعتراض چه اثری بر چهکسی دارد؟
مثلا فرض کنید کسی برای اعتراض به پدر و مادرش خود را از بالای یک بلندی پرتاب کند پایین. میگوییم این اعتراض ضررش بیش از اثرش است.
آیا رأی ندادن چنین اعتراضی است؟ بله. چرا؟
چون رأی ندادن بهعنوان یک حرکت اعتراضی نفیکننده عمل میکند و سخن اثباتی ندارد.
خب چهکسی میآید در این صحنه حرفی برای اثبات بگوید؟
رای ندادن راه را باز میکند که یک عده قلیل قدرتطلب در داخل یا از خارج بیایند و صحنه را در دست گرفته و برای همه تصمیم بگیرند.
یعنی چی؟ یعنی رأیندادن خودش یک انتخاب است و آن انتخاب استبداد و دیکتاتوری است.
این مثل همان پرتابکردن خود از بلندی است. برای آنکه کسی دیگری را متوجه و متنبه کند.
مشارکت، راه تحقق پیشرفت



مشارکت، راه تحقق عدالت






مشارکت، راه مقابله با کاهش عقلانیت در جامعه

مشارکت؛ استفاده از حق انتخاب سرنوشت


مشارکت کردن ،عامل حفظ و ترویج مردمسالاری دینی




مشارکت نکردن در انتخابات چرا حرام است

شرکت در انتخابات، بهدلیل آنکه رابطه مستقیم و روشنی با تغییر آینده ما دارد واجب است. انالله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. منتخبان مردم برای مدتی مثلا ۴سال، ارکان زندگی ما و فرزندانمان را تحتتأثیر قرار میدهند.
شرکت نکردن در انتخابات کمک به کسانی است که میل به حذف حضور مردم در صحنه دارند. دیکتاتورها و دیکتاتورمآبها با نیامدن مردم دستشان برای حضور و تصمیمگیری در کشور باز میشود، صحنه برای استبداد و دیکتاتوری مهیا میشود. همینطور صحنه برای مخفیکاری و پنهانکاری سوداگران فراهم میشود. فساد هر قدر که هست، بیشتر میشود. این یعنی شرکت نکردن در انتخابات اعانه و کمک به ظالمهای داخلی و افزایش فساد است و این حرام است.
حضور نیافتن در انتخابات باعث میشود مستکبران عالم نقشهشان تکمیل شود. هدف دشمن از مأیوس کردن مردم در این سالها، شکستن مهمترین رکن قدرت ایران که مردمند بوده است. کمک به اجرای نقشه مستکبران و ظالمان مصداق روشن اعانه بر ظلم است و حرام است.
شرکت نکردن در انتخابات دشمنان و تروریستها را به طمع خواهد انداخت برای افزایش فشار بیشتر به مردم، تحریم بیشتر، ندادن پول مردم، دزدی از جیب ملت، کشتار و حمله و خرابی و امثال این، چون پیام ضعف داخلی دادن به او، انگیزهاش را بیشتر میکند و این ضرر زدن به مردم و محرومان ایران، حرام است.
ضعف ایران در منطقه، ضعف محور اصلی مقاومت پابرهنگان منطقه است. ایران ضعیف شود اثرش در یمن و حزبالله و مقاومت عراق و سوریه و همه جا خود را نشان میدهد، ضعف این جبهه که امروز مهمترین کمک به مردم غزه و فلسطینند، باعث افزایش کشتار و شکنجه زنان و کودکان غزه و فلسطین خواهد شد. کمک به این ظلم روشن و این جنایتهای آشکار حرام است.
آنان که میتوانند کسی را راضی کنند برای رأی دادن و کوتاهی میكنند، حتی اگر آن فرد رأیش مخالفشان باشد، اگر کمک نکنند مرتکب حرام شدهاند. هم چون امر به معروف و نهی از منکر نکردهاند هم چون اعانه بر همه این ظلمها و دیکتاتوریها و جنایتها نکردهاند.
مردم ایران مومنند، اما خیلیها متوجه نتایج اعمالشان و معنای اقدامشان نیستند، به خیلی امور توجه ندارند، خصوصا در این دورانی که صدا به صدا نمیرسد. تبیین باید کرد و هیچ راه دیگری نیست.
آنان که نمیدانند و بیتقصیرند در این ندانستن، عقاب نمیشوند، اما اثر عملشان که اعانه بر ظالمان و مفسدان و جنایتکاران و کمک به ظلم به این مردم و مظلومان عالم است، از بین نخواهد رفت.





